جدول جو
جدول جو

معنی حدیث کنان - جستجوی لغت در جدول جو

حدیث کنان
(حَ کُ)
در حال حدیث کردن: مشعلها افروخته بودند و حدیث کنان میراندند. (تاریخ بیهقی ص 151)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ / دو دَ)
حکایت کردن. نقل کردن. تحدیث. (تاج المصادر بیهقی). قصه کردن، خبر کردن. تحدث، یاد کردن. مذکور ساختن، سخن گفتن، وصف کردن، انشاد. (تاج المصادر بیهقی).
- حدیث از کسی کردن، رسو. (تاج المصادر بیهقی). ذکر
لغت نامه دهخدا
(حَ ثِ کِ)
در خبر است که روزی حسنین و فاطمه علیهم السلام گلیمی بر خود پوشیده داشتند و امیرالمؤمنین علی علیه السلام چون به خانه درآمد نیز به زیر آن گلیم رفت و رسول اکرم که به دیدار دختر و داماد و دو سبط خویش بدانجا رفت نیز به زیر گلیم درآمد. در این وقت از ناحیۀ قدس به جبرئیل ندا رسید که من آسمانها وزمینها را جز برای این پنج تن فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها نیافریدم. جبرئیل هم استدعا کرد که ششم آن پنج تن باشد و به زیر آن گلیم شود، و اجازت یافت. این حدیث را برای استشفا بر سر بیماران روایت کنند
لغت نامه دهخدا
تصویری از حدیث کردن
تصویر حدیث کردن
حکایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سخن گفتن، نقل کردن، روایت کردن، حکایت کردن، گفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اخباری، محدث
فرهنگ واژه مترادف متضاد